کد مطلب:299738 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:242

وصیت فاطمه زهرا


فاطمه در مرضی كه به مرگ او منجر شد به علی (ع) وصیت كرد و عهدهای خود را به وی متذكر شد. درباره ی وصیت آن حضرت روایت شده كه علی (ع) پس از وفات فاطمه در كنار سر وی كاغذی یافت كه در آن آمده بود:

«بسم الله الرحمن الرحیم این چیزی است كه فاطمه دختر رسول خدا (ص) بدان وصیت كرده است. او گواهی می دهد كه جز خدای یكتا معبودی نیست و محمد بنده و فرستاده ی خداست و نیز گواهی می دهد كه بهشت و دوزخ حق است. قیامت خواهد آمد و در آن تردیدی نیست و خداوند هر كه را در قبرهاست بر می انگیزد.

ای علی مرا حنوط كن و غسل ده و كفنم كن و بر من نماز گزار و شبانه به خاكم سپار و هیچ كس را مطلع مكن. تو را به خدا می سپارم، و تا روز قیامت به فرزندانم سلام برسان.»

عده ای گفته اند چون فاطمه بیمار شد، ام ایمن و اسماء بنت عمیس و علی (ع) را بخواند و سه وصیت به علی كرد:

نخست آن كه با امامة دختر خواهرش زینب ازدواج كند كه امامه فرزندان او را دوست می داشت. آن حضرت فرمود:

«برای فرزندانم همچون من است.» در روایتی آمده است:

«فاطمه گفت: دختر خواهرم بر فرزندانم دلسوز و مهربان است.»

امامة دختر ابوالعاص بن ربیع و همان كسی است كه روایت شده پیامبر در نماز بر دوشش می گرفت. مادر او زینب دختر رسول خدا (ص) بود. چون فاطمه از دنیا رفت، علی (ع) بنا به وصیت آن حضرت با امامه ازدواج كرد و از همین رو بود كه فرمود:

«چهار كس اند كه از دوری آنها چاره و راهی نیست.» و یكی از آن چهار تن را امامة ذكر كرد و فرمود:

«فاطمه ازدواج با او را به من وصیت كرده بود.»

دوم آن كه تابوتی برای او مهیا كند و سپس به شرح ویژگی های آن پرداخت. در روایتی آمده است: «اسماء بنت عمیس به فاطمه عرض كرد: من هنگامی كه در دیار حبشه بودم، دیدم كه (برای مردگان) چیزی می سازند. پس اگر نظر تو را جلب می كند مانند آن را برایت بسازم. پس


تختی خواست و آن را برگرداند. سپس مقداری چوب به پایه های آن بست و آنگاه پارچه ای روی آن انداخت. فاطمه (س) فرمود: برای من نیز مانند آن را بساز مرا بپوشان كه امیدوارم خدا تو را از دوزخ بپوشاند.»

مؤلف استیعاب به سند خود نقل كرده است كه:

«فاطمه دختر رسول خدا (ص) به اسماء بنت عمیس گفت: من كاری را كه با (جنازه ی) زنان می كنند زشت می شمارم. پارچه ای بر پیكر زن می افكنند و پست و بلندی های بدن او نمایان می شود. پس اسماء عرض كرد: ای دختر رسول خدا آیا چیزی نشانتان بدهم كه خود در دیار حبشه آن را دیدم. پس تعدادی چوب تر بیاورد و آنها را خم كرد و آنگاه پارچه ای بر آن افكند. فاطمه با دیدن این وسیله فرمود: این وسیله ی خوب و نیكویی است كه بدان جنازه ی زن از جنازه ی مرد، مشخص می شود.»

مؤلف استیعاب گوید:

«فاطمه نخستین كس در اسلام است كه جنازه ی او بدین نحو مستور شد و پس از وی زینب دختر جحش بدین ترتیب جنازه اش پوشیده و حمل شد.»

زهرا (س) بدینگونه بر نگاهداشت حجاب و عفاف خویش پای فشاری می كرد تا آنجا كه وقتی پدرش از او پرسید: چه كاری برای زن صواب است؟ پاسخ داد: این كه مرد را نبیند و مردی هم او را نبیند. او آن قدر به حجاب خود پای بند بود كه حتی در بستر بیماری از این كه وی را بخواهند آشكارا حمل كنند، اظهار اندوه و ناراحتی می كرد و از این بابت نگرانی خود را به اسماء بنت عمیس بازگفت و اسماء هم تابوتی را كه دیده بود، برای حضرتش توصیف كرد و آن حضرت از این جهت خوشحال شد و پس از مدتها كه از وفات پدرش می گذشت و هیچ كس لبخندی بر لبانش ندیده بود، لب به تبسم گشود. از همین جا می توان به دقت و توجه آن حضرت بدین مهم پی برد.

حاكم در مستدرك به سند خود از علی بن حسین از ابن عباس، روایت كرده است كه گفت: «فاطمه به سختی بیمار شد پس به اسماء بنت عمیس فرمود:

آیا می گذاری كه پس از مرگ مرا آشكارا بر تخت حمل كنند؟ اسماء گفت:

به جان خودم سوگند نه. بلكه تابوتی چنان كه دیده ام در حبشه می سازند، برایت خواهم ساخت. فاطمه (س) به او فرمود:

آن را نشانم بده. پس اسماء تعدادی چوب تر خواست و آن را بر تخت بست و این نخستین


تابوت بود.

اسماء گفت: پس از دیدن تابوت فاطمه تبسم كرد در حالی كه من او را پس از مرگ پدرش تا آن هنگام خندان ندیده بودم. (آری كه اشیاء با ضد خود متمایز می شوند).» [1] .

سوم آن كه هیچ كس از افرادی كه فاطمه نسبت به آنها خشمگین بود بر جنازه اش حاضر نشوند و نگذارند كه بر جنازه اش نماز بخوانند و شبانه، هنگامی كه دیدگان آرام می گیرند و به خواب می روند، او را به خاك سپارند و مزارش را پنهان دارند.

از جمله وصایای دیگر آن حضرت به علی (ع) آن بود كه وی را با مقدار اضافی حنوطی كه از رسول خدا (ص) بر جای مانده و چهل درهم بود، حنوط كنند. پیامبر خود این حنوط را سه قسمت كرده بود. قسمتی برای خود، قسمتی برای علی و قسمتی برای فاطمه. و دیگر این كه وی را در جامه اش غسل دهد و او را برهنه نكند زیرا او خود اندكی پیش از وفاتش غسل كرده و خود را پاك و نظیف ساخته و لباسهای نو و تازه اش را در بر كرده بود. از همین روست كه برخی گمان برده اند كه فاطمه گفته است مرا با همین غسل، دفن كن. (این نظر چنان كه بعدا هم خواهیم گفت، نادرست است.)

در روایتی است كه فاطمه (س) وصیت كرد برای هر یك از زنان پیغمبر دوازده اوقیه (هر اوقیه برابر چهل درهم) و برای زنان بنی هاشم نیز همین مقدار بدهند و نیز برای امامه دختر خواهرش، زینب، نیز مقداری پول وصیت فرمود.

ابن عبدالبر در استیعاب روایت كرده است كه:

«فاطمه (س) به اسماء بنت عمیس فرمود: هنگامی كه مردم تو و علی مرا غسل دهید و مگذار كس دیگری بر من وارد شود.»

ابونعیم اصفهانی هم در حلیة الاولیاء نظیر همین روایت را آورده و گفته است:

«چون فاطمه بمرد، علی و اسماء او را غسل دادند.»

ابن سعد در طبقات به سند خود از ابو رافع از سلمی، و نیز مؤلف الاصابة از ابن سعد و احمد بن حنبل در حدیثی از ام رافع نقل كرده اند كه گفتند:

«فاطمه بیمار شد و چون روزی كه در آن بمرد فرا رسید، نزد من بیرون آمد و گفت: ای مادر بر من آب برای غسل كردن بریز. من برایش آب ریختم. او نیز به بهترین شكل غسل كرد. و سپس فرمود: جامه های تازه ام را بیاور. برایش بردم و او آنها را در بر كرد، سپس فرمود: بستر مرا در وسط اتاق بگستر، من چنین كردم. فاطمه بر بستر دراز كشید و رو به قبله خوابید و سپس به من


فرمود: ای مادر من هم اینك قبض روح می شوم و خود غسل كرده ام، پس هیچ كس نباید مرا برهنه سازد و سپس دنیا را بدرود گفت.»

ابونعیم اصفهانی در كتاب حلیة الاولیاء گوید:

«چون وفات فاطمه نزدیك شد به علی دستور داد كه اسباب غسل او را مهیا كند، پس خود غسل و طهارت كرد و خواستار كفنهایش شد. جامه هایی خشن برایش آوردند. آنها را در بر كرد و دست به حنوط سود، سپس به علی (ع) فرمود كه چون بمیرد او را برهنه نكند و همان گونه وی را با جامه هایش به خاك سپارد.»

ظاهرا غسلی كه آن حضرت صلوات الله علیه فرمود، از برای تنظیف و تطهیر بود تا پس از وفاتش وی را پاك و طاهر در لباسهایش غسل دهند و برهنه اش نكنند. زیرا این كار به ستر و پوشیدگی نزدیك تر بود و كسی كه می خواست وی را غسل دهد، كارش آسان تر می شد، اما اگر بگوییم غسلی كه فاطمه كرد غسل میت بود، سخن درستی نیست، زیرا نمی توان غسل میت را پیش از مرگ انجام داد. برخی توهم كرده اند كه این غسل، غسل میت بوده است اما این اندیشه درست نیست.

چون فاطمه وفات یافت، مردم مدینه یكصدا فریاد برآوردند. زنان بنی هاشم در خانه ی فاطمه گرد آمدند و یكصدا می گریستند. نزدیك بود مدینه از بانگ و شیون آنها به لرزه درآید. آنان می گفتند:

ای سرورا! ای دختر رسول خدا.

مردم همچون گله های اسب به سوی علی (ع) روی كردند. آن حضرت نشسته بود در حالی كه حسن و حسین (ع) پیش رویش بودند و می گریستند. مردم از گریه ی آنها می گریستند. ام كلثوم كه روبندی به چهره داشت و ردایی در بر كرده بود، بیرون آمد و می گریست می گفت: ای پدر! ای رسول خدا! اینك به حقیقت تو را از دست دادیم و دیگر هیچ گاه دیدارت نخواهیم كرد. مردم جمع آمدند و نشستند. آنان امیدوار بودند و انتظار می كشیدند كه جنازه بیرون آید تا بر آن نماز گزارند، اما ابوذر بیرون آمد و به آنان گفت: برگردید كه دختر رسول خدا! بیرون بردنش در این شب را به تأخیر انداخته است.

مردم برخاستند و رفتند.

در كتاب روضة الواعظین آمده است:

«فاطمه (س) پس از وفات پدرش همواره اندوهگین و غمزده و محزون و دردمند و دلشكسته و


گریان بود. سپس به سختی بیمار شد و چهل شب در آن حال بماند تا آن كه وفات یافت. چون به حال احتضار افتاد، ام ایمن و اسماء بنت عمیس را فرا خواند و در پی علی فرستاد چون علی بر بالینش حاضر شد، فاطمه گفت: ای پسر عمو! مرگ من فرا رسیده و من لحظه به لحظه چیزی به خود نمی بینم مگر آن كه به پدرم می خواهم بپیوندم. من تو را به چیزهایی كه در دل دارم وصیت می كنم. علی (ع) به او گفت: ای دختر رسول خدا! هر چه دوست داری به من وصیت كن. آنگاه در كنار سر فاطمه نشست و هر كسی را در اتاق بود بیرون كرد. سپس فاطمه گفت: ای پسر عمو تو مرا دروغگوی و خیانتكار نیافتی و از زمانی كه با من معاشرت داشتی من تو را مخالفت نكردم. علی (ع) فرمود: پناه بر خدا تو داناتری به خدا و نكوكارتر و پرهیزكارتر و گرامی تر و از خدا ترسان تری، كه من بخواهم تو را به خاطر مخالفتت با خودم توبیخ كنم. به راستی جدایی و رفتن تو از پیش من بسیار گران است، اما كاری است كه از آن هیچ چاره ای نیست. به خدا سوگند داغ مصیبت رسول خدا (ص) بر من تازه گشت و من وفات و از دست دادن تو را بس بزرگ می دانم. پس ما از خداییم و به او باز می گردیم از مصیبتی كه فاجعه بارترین و دردناك ترین و تلخ ترین و اندوهبارترین آنها، به خدا همین مصیبت است كه از پس آن هیچ تسلیت و آرامشی نیست. آنگاه هر دو زمانی گریستند. علی سر فاطمه را گرفت و به سینه اش چسباند و سپس گفت: هر چه می خواهی به من وصیت كن كه مرا وفادار می بینی و هر آنچه را كه بفرمایی اجرا خواهم كرد. و فرمان تو را بر كار خویش ترجیح خواهم داد.

فاطمه گفت: خداوند به جای من تو را پاداش نیك دهد، ای پسر عمو! آنگاه آنچه را كه می خواست به امیرمؤمنان (ع) وصیت كرد. پس آن حضرت برخاست و تمام وصایای او را به كار بست. او را در پیراهنش غسل داد. اسماء بنت عمیس نیز آن حضرت را در كار غسل یاری كرد.»

ابن عبدالبر در استیعاب می نویسد:

«علی بن ابی طالب با اسماء بنت عمیس، فاطمه را غسل داد.» حاكم در مستدرك به سند خود از اسماء بنت عمیس نقل كرده است كه گفت: «من و علی، فاطمه دختر رسول خدا (ص) را غسل دادیم.»

علی (ع) خود مستقیما فاطمه را غسل می داد و اسماء او را بر این كار یاری می كرد. بدین ترتیب استبعاد برخی كه می گویند اسماء زنی بیگانه بود، با علی به كار غسل فاطمه پرداخت، رفع می شود. زیرا اسماء در آن روز همسر ابوبكر بوده است. در برخی از اخبار آمده كه علی (ع) به حسن و حسین فرمود كه آب بیاورند و جز خود او و حسنین و ام كلثوم و فضه (كنیز فاطمه) و


اسماء بنت عمیس، كس دیگری در آن جا حاضر نبوده است.

ابن عبدالبر در استیعاب گوید:

«چون فاطمه (س) وفات یافت، عایشه آمد تا داخل شود اما اسماء گفت: داخل مشو. عایشه به ابوبكر شكایت برد و گفت: این خثعمیه میان ما و دختر رسول خدا (ص) مانع می شود و چیزی مانند هودج عروس برای او ساخته است. پس ابوبكر آمد و بر در ایستاد و گفت: ای اسماء چه چیز تو را واداشت كه همسران رسول خدا (ص) را از داخل شدن بر دختر رسول خدا (ص) منع كنی حال آن كه برای او چیزی همانند هودج عروس ساخته ای؟ اسماء پاسخ داد: مرا فرمود كه نگذارم كسی بر وی وارد شود و آن چه را كه اینك ساخته ام در زمان زنده بودنش بر وی بنمایاندم و او خود فرمود كه آن را برایش بسازم. پس ابوبكر گفت: هر چه را كه او به تو فرموده، انجام بده. آنگاه خود بازگشت. علی (ع) او را در هفت جامه كفن كرد و با باقی مانده ی حنوط رسول خدا (ص) وی را حنوط كرد و بر او نماز گزارد و پنج تكبیر گفت و در دل شب به خاكش سپرد و مزارش را پنهان ساخت. به هنگام دفن آن حضرت و گزاردن نماز بر پیكرش جز علی و حسنین (ع) و عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنی هاشم و یاران خاص علی (ع) كس دیگری حضور نداشت.»

درباره ی محل دفن آن حضرت اختلاف است. برخی گویند او در خانه اش دفن شده. این قول صحیح تر و شایسته ی اعتبار است. همچنین گفته اند: او در بقیع به خاك سپرده شد و علی (ع) اطراف قبر او، قبرهای دروغین دیگری پدید آورد تا هیچ كس جایگاه حقیقی قبر او را نشناسد. [2] .

ابن سعد در طبقات گوید:

«علی و عباس و فضل، در قبر فاطمه درون شدند.» تعدادی روایات با اسانید مختلف نقل شده است كه می گویند: «علی (ع) بر فاطمه نماز گزارد.» ابن سعد همچنین روایات بسیاری با چند سند از زهری نقل كرده است كه گفت: «علی (ع)، فاطمه دختر رسول خدا را شبانه به خاك سپرد.» همچنین به سند او از جابر از امام باقر (ع) نقل شده كه گفت: «فاطمه، شبانه دفن شد.» همچنین روایاتی از موسی بن علی از برخی اصحابش و از عایشه و از یحیی بن سعید نقل شده است كه فاطمه شبانه دفن شد وی به سند خود از علی بن حسین نقل كرده است كه گفت:

«از ابن عباس پرسیدم فاطمه را چه وقت دفن كردید؟ گفت: به شب او را دفن كردیم بعد از آن كه همه جا آرام گرفته بود. پرسیدم: چه كسی بر او نماز گزارد؟ گفت: علی.»


حاكم به سند خود از عایشه نقل كرده است كه گفت:

«فاطمه دختر رسول خدا (ص) شبانه دفن شد و ابوبكر از این امر آگاهی نیافت تا هنگامی كه فاطمه به خاك سپرده شد و علی بن ابی طالب بر او نماز گزارد.»

ابن عبدالبر در استیعاب گوید:

«علی بن ابی طالب بر فاطمه نماز گزارد و او كسی بود كه با اسماء بنت عمیس فاطمه را غسل داد و فاطمه به وی پیشنهاد كرد كه شبانه به خاكش سپارند.»

سمهودی در وفاء الوفا باخبار دار المصطفی، تعدادی روایت آورده كه نشانگر آن است كه فاطمه شبانه دفن شد. از جمله ی این روایات، روایتی است كه از بیهقی حكایت كرده است. او می گوید:

«ثابت شده كه ابوبكر از وفات فاطمه آگاهی نیافت چون در صحیح است كه علی او را شبانه به خاك سپرد و ابوبكر آگاهی نیافت.»

طبری در دلائل الامامة از محمد بن همام نقل كرده است كه علی (ع)، فاطمه را در روضه دفن كرد و جایگاه قبر او را پنهان ساخت. وی گوید: فردای شبی كه فاطمه دفن شد، در بقیع چهل قبر تازه پدید آمده بود.

روایت شده است كه امیرمؤمنان پس از دفن فاطمه (س) برخاست و صورتش را به طرف قبر رسول خدا (ص) برگرداند و آنگاه گفت:

«سلام بر تو ای رسول خدا از من و از دخترت و دیدار كننده ات كه در جوار تو فرود آمده و در دل خاك در بقعه ی تو خفته است. كسی كه خداوند زود پیوستن به تو را برایش برگزید. ای رسول خدا، از فراق محبوبه ات، شكیبم كم شد و صبرم در فراق بانوی زنان جهانیان از بین رفت جز آن كه جای تسلیت برای من با دیدن فراق سخت و مصیبت كمرشكن رحلت تو باقی است، زیرا من بودم كه تو را در مزارت نهادم و به هنگامی كه سرت بر سینه ام قرار داشت، جان دادی. آری در برابر تقدیر خدا جز قبول گزیری نیست. انا لله و انا الیه راجعون. پس امانت بازگردانده شد و گروگان دریافت گشت و زهرا ربوده شد. پس چه زشت است روی آسمان كبودین و زمین غبارآلود!

ای رسول خدا پس اندوه من جاودانی و شبهایم به بی خوابی می گذرد و غم همواره در دلم جای كرده است، تا زمانی كه خداوند خانه ای را كه تو در آن اقامت داری برایم اختیار كند. اندوهی دارم كه دل را خون می كند و غمی دارم كه قلبم را از جای كنده است.


چه زود خداوند میان ما جدایی انداخت. من از جدایی به خدا شكوه می كنم. به زودی دخترت به تو خبر خواهد داد كه چگونه امت شما علیه من با یكدیگر همدست شدند و حق خود را پایمال كردند. پس تو خود با اصرار داستان را از او بپرس و از او گزارش بخواه زیرا چه بسا درد دلهایی داشت كه چون آتش در سینه اش می جوشید، اما در دنیا راهی برای بازگفتن آنها نیافت. اما او به زودی آنها را خواهد گفت و خدا خود داوری خواهد كرد كه او بهترین داوران است.

درود و سلام بر هر دوی شما ای رسول خدا! سلام وداع كننده ای كه نه دلتنگ است و نه خسته. پس اگر بازگردم. نه از روی دلتنگی است و اگر بمانم نه به آن دلیل است كه به وعده ی خداوند به شكیبایان، بدگمانم.

وای وای! شكیبایی فرخنده تر و زیباتر است. و اگر بیم چیرگی دشمن بر ما نبود، هرآینه ای فاطمه در كنار مزار تو مقام می كردم و در كنار آن چون معتكفان درنگ می نمودم. و همچون مادری فرزند مرده، بر این مصیبت بزرگ می گریستم. پس در برابر چشمان خدا دخترت پنهانی به خاك سپرده شد و با زور و ستم حقش پایمال گشت و آشكارا او را از میراثش بازداشتند، حال آن كه از هنگام مرگ تو چیزی سپری نشده و یادت كهنه نگشته بود.

پس ای رسول خدا! من تنها به خداوند شكایت می برم، و بهترین تسلیت در توست ای رسول خدا. پس درود خدا بر تو و سلام و رضوان الهی بر فاطمه و بر تو باد!»

چون علی (ع)، فاطمه (س) را در قبر نهاد بر كناره ی قبر بایستاد و شروع به خواندن شعر كرد.

حاكم در مستدرك گوید:

«چون فاطمه از دنیا رفت علی بن ابی طالب (ع) فرمود:


لكل اجتماع من خلیلین فرقة

و كل الذی دون الفراق قلیل [3] .


و ان افتقادی فاطما بعد احمد

دلیل علی ان لا یدوم خلیل» [4] .

طبری در دلائل الامامه از محمد بن همام نقل كرده است كه:

«مسلمانان چون از وفات فاطمه (س) آگاهی یافتند، به بقیع آمدند و در آن جا چهل قبر دیدند. پس تشخیص قبر فاطمه از سایر قبرها برای آنها مشكل شد. پس مردم بانگ و فریاد به راه انداختند و هر یك دیگری را ملامت كرد و گفتند: پیغمبر شما فقط یك دختر در میانتان به یادگار نهاد و این دختر بمرد و دفن شد، در حالی كه شما در وفات او حاضر نبودید و بر او نماز نگزاردید و


قبرش را نشناختید. برخی از صاحب اختیاران گفتند: زنان مسلمان را بیاورید تا این قبرها را نبش كنند تا ما جنازه فاطمه را بیابیم و بر او نماز بگزاریم و مزارش را زیارت كنیم. این خبر به گوش امیرمؤمنان (ع) رسید. آن حضرت خشمگین و در حالی كه چشمانش سرخ شده و رگهای گردنش برجسته گشته بود با قبای زرد خود كه در هر مشكلی آن را می پوشید و با تكیه بر شمشیرش ذوالفقار، بیرون آمد تا به بقیع رسید. شخصی به سوی مردم رفت و به آنان گفت:

این علی بن ابی طالب است كه چنان كه می بینید می آید او به خدا قسم می خورد كه اگر كسی یك سنگ از این قبرها بردارد همه را از دم تیغ می گذراند. برخی آن حضرت را سر راه دیدند و مالك به او گفت: ای ابوالحسن به خدا سوگند هرآینه ما قبر فاطمه را می شكافیم و بر او نماز می گزاریم. پس علی (ع) به دست خود جلو جامه ی او را گرفت و او را از جای بلند كرد و محكم بر زمینش كوبید و گفت: از ترس آن كه مبادا مردم به ارتداد گرفتار آیند از حق خود گذشتم اما در مورد قبر فاطمه به خدایی كه جان علی در ید قدرت اوست، اگر تو و یا یكی از همراهانت اندكی آهنگ آن كنند، همانا زمین را از خونتان سیراب می كنم. پس اگر دوست داری متعرض قبر شو.

در این هنگام یكی دیگر جلو آمد و به آن حضرت گفت:

«ای ابوالحسن به حق رسول خدا و به حق كسی كه بر فراز عرش است دست از او بردار كه ما از انجام كاری كه تو را ناخوشایند باشد، باز خواهیم ایستاد. علی (ع) دست از او برداشت و مردم پراكنده شدند و دیگر از نبش قبر فاطمه منصرف گشتند».



[1] تعرف الاشياء باضدادها...

[2] دكتر شهيدي درباره ي «مزارجاي»! دخت گرانمايه حضرت ختمي مرتبت نوشته است: متأسفانه مزارجاي دختر پيغمبر نيز روشن نيست. از آنچه درباره ي مرگ او نوشته شد، و كوششي كه در پنهان داشتن اين خبر به كار برده اند، معلوم است كه خانواده ي پيغمبر در اين باره خالي از نگراني نبوده اند. اين نگراني براي چه بوده است؟ درست نمي دانم. يك قسمت آن ممكن است به خاطر اجراي وصيت زهرا (س) باشد. نخواسته است كساني را كه از آن ناخشنود بود، در تشييع جنازه، نماز و مراسم دفن او حاضر شوند. اما آثار قبر را چرا از ميان برده اند؟ و يا چرا پس از به خاك سپردن او صورت هفت قبر، يا چهل قبر در گورستان بقيع و يا در خانه ي او ساخته اند؟ چرا اين همه اصرار در پنهان داشتن مزار او بكار رفته است؟ اگر در سال چهلم هجري فرزندان فاطمه قبر پدر خويش را از ديده ي مردم پنهان كردند، از بي حرمتي مخالفان مي ترسيدند. اما وضع مدينه را در چهل روز يا حداكثر هشت ماه پس از مرگ پيغمبر با وضع كوفه در سال چهلم از هجرت يكسان نمي توان گرفت. آنها كه بر سر مسائل سياسي و احراز مقام با علي (ع) كشمكش داشتند، كساني نيستند كه در سال يازدهم در مدينه حاضر بودند. و آنان كه در مدينه حاضر بودند، حساب علي (ع) را از فاطمه (س) جدا مي كردند. براي رعايت ظاهر هم كه بوده است به دختر پيغمبر حرمت مي نهادند. و مسلما به قبر او نيز تعرضي نمي كرده اند نيز نمي توانيم بگوييم مرور زمان و يا فراموشي راويان موجب معلوم نبودن موضع مزار زهراست. چه محل قبر دو صحابي پيغمبر در كنار قبر او معين است. قبر فرزند زهرا را كه در بقيع آرميده است به تقريب مي توان روشن ساخت. پس موجب اين پوشيده كاري چيز ديگري است. همان سببي است كه در فصل گذشته به اجمال بدان اشارت شد. همان سببي است كه خود او در جمله هايي كه شايد آخرين گفتارهاي او بوده است بر زبان آورد. همان سخنان كه به زنان عيادت كننده گفت: «دنياي شما را دوست نمي دارم و از مردان شما بيزارم» او مي خواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان به خاك رود و حتي نشان او هم دور از چشم آنان باشد.

ابن شهرآشوب نوشته است ابوبكر و عمر بر علي (ع) خرده گرفتند كه چرا آنان را رخصت نداد تا بر دختر پيغمبر نماز بخوانند. وي سوگند خورد كه فاطمه چنين وصيت كرده بود و آنان پذيرفتند (مناقب، ج 1، ص 504.) باري بر طبق روايتي كه كليني از احمد بن ابي نصر از حضرت رضا (ع) آورده است:

امام در پاسخ احمد كه از محل قبر فاطمه (س) پرسيد گفت: او را در خانه اش به خاك سپردند. و چون بني اميه مسجد را وسعت دادند قبر در مسجد قرار گرفت (اصول كافي، ج 1، ص 461.) ابن شهرآشوب از گفته ي شيخ طوسي مي نويسد: آنچه درست تر مي نمايد اينكه او را در خانه اش يا در روضه ي پيغمبر به خاك سپردند. (ج 3، ص 365.)

در مقابل اين روايت، ابن سعد كه در آغاز قرن سوم درگذشته است از عبدالله بن حسن روايت كند: مغيرة بن عبدالرحمان بن حارث بن هشام را در نيم روز گرمي ديدم كه در بقيع ايستاده بود. بدو گفتم:

- ابوهاشم براي چه در اين وقت اينجا ايستاده اي؟

- در انتظار تو بودم! به من گفته اند فاطمه (س) را در اين خانه (خانه ي عقيل) كه پهلوي خانه ي جحشيين است به خاك سپرده اند. از تو مي خواهم اين خانه را بخري تا مرا در آنجا به گور سپارند!

- به خدا سوگند اين كار را خواهم كرد!

اما فرزندان عقيل آن خانه را نفروختند. عبدالله بن جعفر گفت هيچ كس شك ندارد كه قبر فاطمه (س) در آنجاست. (طبقات، ج 8، ص 20.)

اگر روايت احمد بن ابي نصر قرينه ي معارض نداشت پذيرفته مي شد. اما علماي شيعه روايتهايي آورده اند كه نشان مي دهد دختر پيغمبر را در بقيع به خاك سپرده اند. به علاوه در ضمن اين روايات آمده است كه براي پنهان داشتن قبر دختر پيغمبر صورت هفت قبر (بحار، ص 182.) و به روايتي چهل قبر ساختند. و اين قرينه اي است كه قبر در داخل خانه نبوده، زيرا خانه محقر دختر پيغمبر جاي ساختن اين همه صورت قبر را نداشته است. و نيز روايتي در بحار ديده مي شود كه مسلمانان بامداد شبي كه دختر پيغمبر به جوار حق رفت، در بقيع فراهم آمدند و در آنجا صورت چهل قبر تازه ديدند. (بحار، ص 171.)

مجلسي از دلايل الامامه و او به اسناد خود روايتي از امام صادق آورده است كه بامداد آن روز مي خواسته اند جنازه ي دختر پيغمبر را از قبر بيرون آورند و بر آن نماز بخوانند و چون با مخالفت و تهديد سخت علي (ع) روبرو شده اند از اين كار چشم پوشيده اند. (بحار، ص 171.)

به هر حال پنهان داشتن قبر دختر پيغمبر ناخشنود بودن او را از كساني چند نشان مي دهد و پيداست كه او مي خواسته است با اين كار آن ناخشنودي را آشكار سازد. (مترجم).

[3] هر جمعي كه از دو دوست تشكيل شده به ناچار به جدايي مي انجامد و تمام دوستيهايي كه بدون جدايي باشد، اندك است.

[4] فقدان (دردناك) فاطمه پس از پيامبر، دليل آنست كه دوستي باقي نخواهد ماند.



متن كامل شعر چنين است!



نفسي علي زفراتها محبوسة

يا ليتها خرجت مع الزفرات



جان من، با آههايش محبوس است اي كاش كه اين جان همراه آهها بيرون آيد.



لا خير بعدك في الحيوه و انما

ابكي مخافة ان تطول حياتي



پس از تو خيري در زندگي نيست و من از اين مي گريم كه نكند زندگانيم به طول انجامد.



اري علل الدنيا علي كثيرة

و صاحبها حتي الممات عليل



مي بينم كه ناراحتي هاي دنيا بر من فراوان است و دارنده اين ناراحتي ها تا به هنگام مرگ مريض خواهد بود.



ذكرت ابا ودي فيت كانني

برد الهموم الماضيات وكيل



به ياد مي آورم همسر پر مهرم را و شب را به صبح مي رسانم. گويي كه بر عهده گرفته ام كه تمام ناراحتيهاي پيشينم را تجديد كنم.



لكل اجتماع من خليلين فرقة

و كل الذي دون الفراق قليل



ميان هر دو دوست، فراقي هست و هر چيز ديگر كه غير از فراق دوست باشد تحملش آسان است. (مترجم).